بسم الله
نمایشِ حقیقتِ دنیای مجازی در
آیینه سیاهِ مانیتورها
مدتی قبل یکی از دوستان اهل رسانه، سریالی رو معرفی کرد. چند قسمت اون رو دیدم و دیدنش رو به همه توصیه میکنم! البته مشکل فیلم های خارجی برای این سریال هم وجود داره. ولی حرفی که سریال میزنه واقعا ارزشمنده و به خوبی اون رو بیان میکنه. در ادامه با این سریال آشنا میشید و اگه واقعا یکی دو قسمت رو ببینید، بعید میدونم پشیمون بشید!
مطالب پایین از منابع مختلف جمع آوری شدند.
کسانی که طبیعتاً از پیشرفت دنیای کامپیوتر، اینترنت و موبایل راضی و خوشحال هستند، همچنین آنهایی که شدیداً نسبت به این پیشرفت لحظه به لحظه نگران و مشکوک هستند، همینطور همه آنهایی که اساساً این چیزها برایشان خیالی نیست و دنیا را با همین چیزهایش دوست دارند، همه و همه از دیدن سریال آیینه سیاه (Black Mirror) لذت خواهند برد.
مینی سریال آیینه سیاه که تا کنون هفت قسمت از آن به نمایش درآمده است ایدهآل ترین پیشنهادی است که میشود برای این آخر هفته به آن اندیشید. برای ما ایرانی ها که دیدن سریالهای خارجی را به روش خاص خودمان تجربه میکنیم و عموماً روزی سه-چهار (شاید هم بیشتر) قسمت از یک سریال را می بینیم و نهایتاً تجربه گاه چهار ساله خارجی ها در دیدن سریال ها را در طول یک هفته از سر می گذرانیم، دیدن هفت قسمت آیینه سیاه حکمِ دیدن یک فیلم سینمایی 7 ساعته را دارد!
سال 2011 سه قسمت از این سریال پخش شد و همه را غافلگیر کرد. دو سال بعد در 2013 دوباره غافلگیرتر و روزهای پایانی 2014 قسمت هفتم پخش شد و غافلگیری را به حد اعلای خود رساند. قدرت خالق آن یعنی چارلی بروکر (Charlie Brooker) که یکی از ستون نویسان مشهور روزنامه گاردین است در نوشتن فیلم نامه این سریال ستودنی است (قسمت سوم را البته جس آرمسترانگ نوشته است) با تصویر کردن دنیایی مملو از فساد و تباهی که همه چیز آن توسط شبکه عظیم فناوری اطلاعات اداره میشود.
ایده ای قدیمی هست که روزگاری هوش مصنوعی یا ابرکامپیوترها بر بشر حکمرانی خواهند کرد و بسیار فیلم ها و داستان ها از این ایده الهام گرفته اند. آیینه سیاه اما ایده دیگری دارد. بشر همچنان حکمران است و فناوری همچنان ابزار دست او برای زندگیِ بهتر و لذتِ بیشتر است. اگر امروز شبکه های اجتماعی، اینترنت و اسمارت فون ها ثانیه به ثانیه در زندگی ما حضور دارند و موجباتِ تفریحاتِ ما را فراهم می آورند و اگر این روند ادامه پیدا کند و این ابزارها قدرتمند تر شوند و همه جوانبِ زندگیِ ما را در بر گیرند چگونه دنیای خواهد شد؟ برای دیدن ابعاد تاریک و وحشتناک این تصور، آیینه سیاه را ببینید.
آیینه سیاه استعاره از صفحه سیاه مانیتور است؛ تلویزیون، صفحه نمایشگر کامپیوتر و مانیتور موبایل. صفحه ای تاریک و خاموش که جلوی رویمان قرار می دهیم و به گفته چارلی بروکر با زدن یک دکمه شروع به دیدن ابعاد سیاه و تاریک زندگی مدرن مان می کنیم.
منبع: هفته نامه چلچراغ - سینمای جهان - بهروز بلمه
Black Mirror مینی سریالی انگلیسی است که در 6 قسمت با 6 داستان متفاوت و با موضوعی واحد ساخته شد و امسال فصل دوم سریال به اتمام رسید. این سریال یکی از تلخترین و سیاهترین سریالهایی است که تا به امروز درباره ی انسان عصر جدید و نقش رسانه در زندگی انسانها ساخته شده و سریالی است که در آن ابزارآلات مدرنیته و رسانه شخصیت دارند و در قصه ی سریال محوریت دارند.
با توجه به اینکه سریال «آینه سیاه» از 6 فیلم مجزا تشکیل شده به همین خاطر نمیشود یک قضاوت کلی درباره ی همه ی قسمتهای سریال انجام داد بلکه باید هر قسمت را از نظر ساختار مجزا در نظر گرفت و در خصوصش بحث کرد. در کل باید گفت ملیت سریال، انگلیسی است، با همان ویژگیهای مثبت و ثابتی که هر مخاطب و بیننده ی حرفهایی از نمونه سریالهای انگلیسی سراغ دارد که برخی از آنها برای نسلهای گذشته تبدیل به نوستالژی شده (در نمونههایی چون شرلوک هلمز، پوارو، خانوم مارپل )... و برخی دیگر مثل سریال Downtown Abbey و Sherlock جزو محبوبترین سریالهای کشورهای آمریکا و حتی خاورمیانه است. این دو سریال حتی در جشنوارههای معتبر آمریکایی بیشتر از رقبای آمریکایی خودشان تحویل گرفته شدهاند!
آینههای سیاه یکی از مهمترین اتفاقهای زندگی یک سریالبین یا به عبارت صحیحتر «سریالخور» واقعی است!
منبع: سایت مرد مرده - به قلم ایمان ایمانی
رمانتیک ترین و البته بهترین قسمت از دید من
قسمت دوم از فصل اول:
پانزده میلیون امتیاز
(خطر لو رفتن داستان!)
در این قسمت ما نوعی از جامعه را در افق ۲۰-۲۵ سال آینده جهان شاهد هستیم که در آن افراد در یک اتاق (بهتر بگوییم زندان!) دیجیتالی (سقف، کف و دیوارها همه lcd ) زندگی میکنند؛ و هر روز صبح با دوچرخه های مخصوص باید رکاب بزنند و از طریق مانیتورهای روبروی خود بازی کنند تا امتیاز بگیرند و به سطوح بالاتری از جامعه ارتقاء پیدا کنند؛ و این سیکل مجدداً تکرار میشود. در این جامعه پول معنا ندارد و افراد بر حسب رکاب زدن (بخوانید درجا زدن) خود امتیاز میگیرند و در هنگام استفاده از یک کالا از امتیاز آنها کسر میشود.
نقد و بررسی:
به طور کلی افراد این جامعه را در سه نوع کسوت و سبک زندگی میتوان دید:
۱- افراد عادی که قرار است ارتقا پیدا کنند.
۲- افراد از کار افتاده که لباس زرد میپوشند و مستخدم گروه اول میشوند.
۳- افراد ارتقاء یافته و انتخاب شده و ستاره (خواننده، هنرپیشه و...)
۴- داوران و مدیران که تعیین میکنند که چه کسی لایق امتیاز گرفتن و ستاره شدن است.
در این جا یک جوان سیاه پوست قصد دارد تا ستاره شود اما با یک دختر آشنا میشود و چون به او علاقه دارد، تمام امتیاز خود را به او میدهد تا او در مسابقات ستارهها شرکت کند و یک خواننده شود. اما در کمال تعجب مدیران جامعه از دختر میخواند که او یک هنر پیشه جنسی شود، چرا که خواننده مثل او زیاد است.
دختر در اوج معصومیت به پیشنهاد مدیران تن در میدهد، چرا که هنرپیشه جنسی شدن بهتر از درجا زدن پشت دوچرخههاست.
پسر سیاه پوست نقشه ای میریزد که سخت رکاب بزند تا بتواند یک بار در مسابقات ستارهها شرکت کند و مدیران جامعه را سرزنش کرده و حرف دل خود را بزند.
با کمال تعجب مدیران جامعه بعد از عملی شدن نقشه او به او پیشنهادی میدهند:
«ما حرفای تو رو نمیفهمیم ولی میدونیم که داری چیزای جذابی میگی، میتونی همین حرفا رو به عنوان یک سخنران ستاره در یکی از شبکهها برای هم سن و سالهای خودت بزنی؟ این بهتر از درجا زدنه. نه!»
در اینجا کارگردان به زیبایی به این نکته ظریف از سبک زندگی امروز و آینده جهان اشاره میکند: این که همه چیز تبدیل به سرگرمی شده و مردم حتی سخنرانی کاملاً منطقی و عقلانی را هم برای سرگرمی گوش میکنند.
این همان آفت بزرگ تکنولوژی و به تبع آن سینما، تلویزیون و... است. جامعه مجازی و بی معنا و پوچ. جامعهای که در آن انسانها با پای خود، خود را در یک زندان دیجیتالی زندانی میکنند و درجا میزنند تا به هیچ برسند. (رد پای امروزی آن سینمای خانگی است که باید بیشتر مورد توجه خانوادهها قرار گیرد)
نماد اصلی این فیلم پنگوئن کاغذیای است که دختر به پسر سیاه پوست یادگاری میدهد و در آخر کار که پسر سیاه پوست، به یک ستاره تبدیل شده در اتاق خود یک مجسمه پنگوئن دارد. این یعنی مصنوعی و مجازی بودن زندگی و اینکه پنگوئن (احساسات و هدایای مردم) کاغذی مرحله قبل تفاوتی نکرده چرا که فقط به یک پنگوئن گچی تبدیل شده و هنوز مجازی و مصنوعی است.