ذهن نوشت

درگیری‌های یک ذهن مغشوش
سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۳ ق.ظ

شفق

بسم الله

غروب

از غروب فرار میکنم، شاید زودتر به طلوع دوباره ات برسم.

در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود/از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت

I'm running away from sunset, to see your rise sooner.

I'm lost my way in this dark night/come and show yourself, guid-light.

 

تقدیم به آقای مهدی چگنی

به پاس لطف و تشویقشون برای انتشار مطلب در این وبلاگ



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
طبقه بندی موضوعی

بسم الله

غروب

از غروب فرار میکنم، شاید زودتر به طلوع دوباره ات برسم.

در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود/از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت

I'm running away from sunset, to see your rise sooner.

I'm lost my way in this dark night/come and show yourself, guid-light.

 

تقدیم به آقای مهدی چگنی

به پاس لطف و تشویقشون برای انتشار مطلب در این وبلاگ

نظرات  (۹)

۳۱ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۲۸ محسن مولایی اهل نگارخونه
اینجا هم بحث تقدیم هست !!!ایول 

پاسخ:
 سلام جناب مولایی.
معلومه که هست. لطف کردید که سر زدید.
سپاس
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۶ زینب هاشمی
لقب جدیدم مبارک
"اوشون"
پاسخ:
این حداقل کاری بود که برای شما از دستم ساخته بود!!!
ممنون بابت لینک 
پاسخ:
ممنون بابت فایل
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۵ زینب هاشمی
نبایدم یادتون باشه جناب چگنی
منم اگه از چپ و راست هدیه گیرم میومد حسابش از دستم در میرفت!
ولی واسم جالب بود که شما دو تا همزمان با هم به همدیگه هدیه تقدیم کردید :)
یعنی آخر جهش کوانتومی بودا
خوب دلاتون به هم راه داره

سلام
تقدیمات دو نفره رو نگا
نوشته ی زیر عکس رو که خوندم فک کردم واسه عشقتون نوشتید! (حتما الان میگید: من و عشق؟!!!)
عکستون خیلی خوب شده
خیلی هم زیباست

تبریک میگم جناب چگنی (تا الان چن تا هدیه گیرتون اومده؟؟)  :|


برگرفته شده از saeedzadeh.blog.ir

خخوشم اومد
به نکات ظریفی اشاره فرمودید.
نمیدونم چندتا.
نشمردم
و یک نکته
عکس از خودم گرفتی؟ :)
شفق یعنی هنگام غروب
پاسخ:
پس چی خیال کردی؟!!! کار خیلی خیلی مفهومیه!!! :)
در مسیر برگشت از همدان، داخل ماشین حاج آقای کریم، پدر همون امین کوچولو.
ویییییییییییییییی (ابراز خوشحالی به سبک یکی از دوستان)
آقا دست ات درد نکنه.
راستش من یه کار ویژه واست نگهداری کردم که توی نگارخونه تقدیم کنم.
انگار قسمت نمیشه.
فعلا یه فوتوکاتور تقدیم کردم.
کار ویژه بمونه تا بعد. :)
پاسخ:
باور کن اگه بعضی از دوستان نبودن، نمیدونستم چطور باید ابراز خوشحالی متنی کنم!!!
تلاشی بود برای ابراز همدردی!!! با اون اشکتون که رنگ شفق شده بود البته!!!
اون کار رو چند جای مختلف نگهداری کن، آخه اگه شانس منه، هاردت میسوزه و فلشت گم میشه و سی دی خش برمیداره و ... !!! سعی کن یکیش جون سالم به در ببره!!!
ممنون بابت فوتوکاتور بامزه. بامزه به قول اوشون البته!!!
منتظریم تا بعد!!!!
سپاس
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۴ ایمان میرزایی
:(
:(
:(
:(
:(
:(
دلم تنگ شده براتون
:|
پاسخ:
اوووووووووووه!!
خودتو جمع کن مرد گنده!!! (همون بزرگ!!!)
ولی اگه مُردم، برای من گریه نکنید و لباس مشکی نپــ ... چرا، انصافا لباس مشکی دیگه بپوشید!!!
فعلا هستیم خدمتتون!!!
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۰۸ زینب هاشمی
سلام
تقدیمات دو نفره رو نگا
نوشته ی زیر عکس رو که خوندم فک کردم واسه عشقتون نوشتید! (حتما الان میگید: من و عشق؟!!!)
عکستون خیلی خوب شده
خیلی هم زیباست

تبریک میگم جناب چگنی (تا الان چن تا هدیه گیرتون اومده؟؟)  :|

پاسخ:
سلام.
نخواستم خیلی مستقیم به موضوع اشاره کنم. ولی به برچسب های مطلب دقت کنید خوب!!!
سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی