ذهن نوشت

درگیری‌های یک ذهن مغشوش
چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ب.ظ

مرغک زار ...

بسم الله

حکایت روزهای ما

شبیه مرغک زار ...


شبیـه مرغک زاری کز آشـیـانـه بیفتـد  /  جـدا ز دامـن مادر بـه دام دانـه بیفتـد

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد  /  اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد


صدای محمد اصفهانی، شعر از علی معلم دامغانی (برگرفته از شعر آقای محسن رضوانی - عصفور)



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
طبقه بندی موضوعی

بسم الله

حکایت روزهای ما

شبیه مرغک زار ...


شبیـه مرغک زاری کز آشـیـانـه بیفتـد  /  جـدا ز دامـن مادر بـه دام دانـه بیفتـد

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد  /  اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد


صدای محمد اصفهانی، شعر از علی معلم دامغانی (برگرفته از شعر آقای محسن رضوانی - عصفور)

نظرات  (۳)

آره ه ه ه 
الان خوب درک کردم. مرسی ک گفتید. خیلی دوس داشتم بدونم کجا نشسته.
نمیدونم چرا نپرسیدم
یازم ممناین
اوخی! چ نازه! یاد بچه گنجیشکای خونه مادربزرگم افتادم!
سلام
شعر خیلی ب دل نشست (چی شد من راضی شدم شعرو بخونم!!! اونم چن بار!!!؟)
خدا قسمت کنه بریم امام رضا...

ولی کادرش خفه هستا. 
پاسخ:
سلام.
ان شاء الله.
جایی که بود خفه بود، روی لاستیک دوچرخه و زیر خورجین!!!
حالا که گفتم، راحت تر میتونید تشخیص بدید.
بافت بالایی همون خورجینه و چیزی که روش نشسته لاستیک!!!
سپاس
۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۰۲ سراجا منیرا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی