طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمد مهمدی» ثبت شده است


بسم الله

و شد آنچه شد!

احمد هم بعله!


بالاخره، بالاخره و بالاخره شد! چه شد؟ یک کار نشدنی! البته در ظاهر نشدنی، وگرنه دیدید که، شد! چه شد؟ نگفتم؟ آهان، بله، هیچی دیگر، احمد هم رفت قاطی مرغ‌ها! احمدی که باور کنید، چند سالی در کف بود ولی خدا را شکر بالاخره در کف نماند. گرچه تصور آن هیکل عظیم، در حال افسردگی و با چهره‌ای معصومانه، به گوشه ای افتاده و زانوی غم در بغل گرفته، برای همه حتی شما خواننده فهیم و فرهیخته سخت است، ولی تصور کنید. تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته! چی؟ جهانی که هر انسانی در اون خوشبخته خوشبخته؟ نه عزیز من! همین احمد و هیکل و چهره را!!! نتوانستید؟ حق را می دهم به شما. والا! ولی بدان و آگاه باش، چندین مدت، که تمام مدت آشنایی ما هم در این چندینی که عرض کردم می گنجد، این بشر دپ بود. دپرس!

و بدین علت این بشر عکس آبرومندانه کم دارد، و پس از کلی تحقیق و تفحص همین یکی را پیدا کردم و تازه شانس آورده که زنی گرفته و به یمن این میمون اتفاق(!) ملاحظه‌اش را نمودم، وگرنه خود را در سختی نمی افکندم و یکی از بسیار عکس هایش را منتشر می کردم، مثل ایام سابق. اما این بار گفتم، بودن در کنار همچین موجودی و چشم در چشم شدن با وی به اندازه کافی غم بزرگی هست برای طفلک همسرش، دیگر من نمک به زخمش نپاشم و حداقل عکسی را که به کمک فوتوشاپ رحمة الله علیه کمی دستی به سر و صورت و بینی و چشم و لب و دست و دیگر اعضاء و جوارح موجود در کادر کشیده ام را منتشر کنم و آن ضعیفه گرامی بداند که می شود و می توانیم! سیاه و سفیدش هم کردم که رنگ زرد چهره اش نمایان نشود. حکایتش هم، چنان که افتد و دانی، همان روی سرخ تو احمد که زرد کرد و اکسیر عشق و الخ است! بعله!!! خدا پدر فوتوشاپ را بیامرزاد که البت تازه 25 ساله شده. پدرش را عرض نکردم، خود فتوشاپ منظور نظر بود.

کجای صحبت بودیم؟ آهان، حرفی نمانده جز عرض تبریک، که چقدر است؟ نمی‌دانم، ولی عریض‌ترینش از ما به ایشان. ان شاء الله سالیان سال در کنار هم شاد و خوشبخت باشند وگرنه می خواهم صد سال سیاه کنار هم نباشند! همینه که هست! والسلام.


تبریک به جناب مهمدی


نکته این که، مطلب مدتی پیش نوشته شده و می خواستم بعدا اصلاحاتی بکنم و منتشر کنم، که انجام دادم و متاسفانه در این ایام افتاد.

۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۸ ۲ نظر