بسم الله
همیشه این گونه نبوده که دوربین پشتش را به ما کرده باشد.
این هم شاهد ایام جوانی که گفتگو ها بود میان من و او!!!
چه کسی بود صدا زد پس کو؟
این دیگه چه سوالیه؟!!! مکان دوربین که مشخصه! من کجام؟!!! الان می گم!
به قصد عکس مشغول فیگور بودیم که ناگاه مردی از شرق برخاست و دیگری از غرب، فوقع ما وقع!! داشتیم عکس می گرفتیم خیر سرمان (همان سری که زیر برفش کردند!!) من دقیقا زیر همان برف ها هستم!!! بله، همانی که اگر پاهایش را دراز می کرد از اینجای کادر ↘ تا آنجا ↖ کشیده میشد!!! حیف که کظم غیض کردم!!! محض اطلاع، مرد شرقی اهل شمال غرب(همدان) بود و مرد غربی اهل جنوب شرق(کرمان)!! و البته هنوز هم اهل همان جاها و در همان جاها هستند الحمد لله! در آن هنگام نابهنگام، جهت ثبت در دوربین و تاریخ هم که بود، تصویر ما را رسولی موحد ثبت کرد!! یعنی محمدرضا رسولی موحد حفظه الله! که وقتی دید جان ما اینگونه در خطر است، نزدیک بود جان او نیز در برود، از فرط شادی و خنده!!! یعنی ما اینقدر به هم نزدیکیم و وابسته!!!
ادامه مطلب را هم بخوانید لطفا!!!
عکاس عکس بالایی سیروس کمالی ماهر است!! که یکی از دوستان ماست و در عین حال سرباز هم هست و ترک هم هست!!! و ... هم!! این عکس را در حالت معمول خود گرفته!!! بله، حالت خوابیده و در این فن بس ماهر است و به کمال رسیده و حقانیت نام و نشان خود را به اثبات رسانیده!!!
این آخری هم ثبت شده توسط دوست و استادم هادی دهقان است! شوخی هم نداریم!!! کسی که اول بار مرا با دوربین از نوع دیجیتالش آشنا کرد و فتوشاپ را به من شناساند!!! و هرچه در عکاسی و گرافیک میدانم را مدیون اویم.
خودمانیم ها!!! در این تصویر ظاهرا خیلی کله گنده هستم!!! شاید هم سرم به تنم زیادی کرده!!! الله اعلم ...
لطفا در مورد متن و تصاویر هم نظر بدید!!!
نمی دانم جرا من در نگاه اولم بر صفحه ی وبلاگ
نه از ذهن و نه از حرف و نه از افکار تو چیزی نفهمیدم
و صرفاً من در آن آغاز دهن دیدم دهن دیدم.
ولی سردار من آرام! نخندیدم نخندیدم...