ذهن نوشت

درگیری‌های یک ذهن مغشوش
جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۷ ب.ظ

جمعه در جمعه

بسم الله

همکار و بیشتـر

آقای آندینـــه


حالا از کجا شروع کنم؟ فکر کنم اولش بد نباشد! تا به حال، اسم گروه 1 - 5 را شنیده اید؟!!! عرض می کنم، در مورد فرد بالا که نگاهش پایین است، برادرش را اول شناختم و بعد خودش را، و بعد آن برادرش را و انگار یکی دیگر هم هست که هر وقت دیدم خبرتان می کنم! یعنی 1 - 5 برادر!!! چرا نگفتیم 4؟ اگر نمیدانید، بدانید که رسم متاخرین، بیان اعداد به شکلی اینجوری است! مثلا گروه 1 + 5، یا 6 + 5، یا 3 + 3 و ...! ورژن جدیدش استفاده از علامت تفاضل است که بنده در اینجا از آن رو نمایی کردم!!! حتی می شد بگوییم 2 × 2 که برای خودش خیلی ضرب است!!! ولی دیدیم خوب نیست خیلی جلوتر از زمانه حرکت کنیم!!! عقل های کوتاه بیان ما را درک نخواهند کرد و از سرنوشتی مثل ارشمیدس ترسیدیم!!! بگذریم!!! ادامه مطلب را در ادامه مطلب بخوانید!!!

بله، فی الحال سرباز است، سرباز معلم. یعنی در ظاهر معلم است و در باطن سرباز. گرچه با این توصیف، ظاهرش از باطن قشنگ تر می شود، ولی خواننده محترم بداند، دوره، دوره ی آخرالزمان است و همه چیز واگردنا!! (همان معکوس!) نتیجه این که، گول ظاهر قشنگش را نخورید و ایشان باطنش قشنگ تر است از ظاهر و چون همینطوری ظاهرش قشنگ هست(منهای اضافه وزن به قاعده ی 20kg) در نتیجه باطنش قشنگ تر تر است!

ناگفته نماند، در دوران سربازی، هروقت او را دیدیم، یا در حال خوردن بود، یا خوابیدن!!! وگرنه در مورد دوران سربازی با وی بیشتر می نوشتم!!! خوردن و خوابیدن که شرح و بسط نمی خواهد! شاید، عرض کردم شاید، علت این بوده که به خاطر تفاوت خوابگاه و گروهان، تنها در دو مکان وی را می دیدم؛ سلف غذاخوری و نمازخانه!!! کاربرد سلف که مشخص است، در باب فواید نمازخانه هم سخن بسیار است، ولی نمازخانه کولر دار و ماه رمضان و گرمای تابستان و بیابان یزد ...!!! توضیح بیشتر نیاز هست؟

بله، عرض می کردم، خلاف سرباز بودن که از ظاهرش کاملا ناپیدا بود، این چیز بعدی که عرض خواهم کرد، کاملا پیدا است. حداقل از زاویه دید بنده! و آن این که آن شخص در میوزیکال پرفورنس و کامپوزیشن و استیج لایتینگ با انواع مووینگ لایت و لیزر و ال ای دی است و با یک پروفشنال ارنجر مدل کورگ پی ای تو ایکس کار میکند و خیلی تلنتید است! در ضمناً، آی ام اِ دور!!! گرفتید؟ مخلص کلام این که در کار نورپردازی است و نوازندگی ارگ و در این دو ماهر! همین. هرچه هم‌صنفی هایش را دیدیم، از حمید و حامد و مجید و امیر و رضا و ... مرتضی جان(!) بهتر بود. خدای ناکرده فکر نکنید علت این تعریف و تمجید ها ماشین اوست و آشنایانی که این جا و آن جا دارد و صبحانه هایی که در مدرسه می گیرد و عروسی بعید الوقوع بنده! و اصلا مگر می شود بنده ی حقیر سرا پا تقصیر که بالاخره سوادی دارد و سمتی و دانشگاه رفته و برای خودش کس ناکسی است و خرده هوشی دارد و سر سوزن ذوقی و مهم تر از همه این که قدش 193 سانتی متر، بله صــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد و نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود و ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه سانتی متر است، حرفی الکی بزنم و کاری بی دلیل بکنم؟ حاشا و کلّا! نه!!! علت امر، غنیمتِ بودن وجود یک آدم درشت(!) و حسابی در یک کار ناحسابی(!) است و لزوم اکرام و تکریم چنین موجودات نادر و در معرض انقراضی که طبق شمارش سر انگشتی بنده در کاشان همین یک رأس موجود است و لاغیر!!! اگر روی پیراهن های تیم ملی والیبال، یا حداقل شورت ورزشی بازیکنان فوتبال و البته زیر تر، مثلا جوراب ورزشی و غیر ورزشی آن ها و حتی روی ... کلا هر جایی که هنوز بی جانور مانده، عکس یکی از این ها را بزنیم، کار بیراهی نکرده ایم!!! ثواب دارد ...

خودمانیم، مثل همیشه نوشته ظاهرا خیلی بی سر و ته شد!!! کمتر بنویسم، بهتر است!!! شدیم بسان همان پسته های بی مغزی که در آن تورم عید پارسال، به ریش من و شما گشاد گشاد می خندیدند!!! اگر خواننده محترم از جماعت بی ریش است، بی ریشه که نیست، حالا بی ریش بودن عیبی ندارد و دو حالت محتمل است، یک این که بالاخره در می آورد، دوم این که کلا از جنبه ریش خلاص است و این دومی باز دو حالت دارد!!! اولین حالت این است که مخاطب مرد است. برود خوشحال باشد که پسته مذکور به وی نمی خندد!!! دومین حالت این که نامرد است و به عبارتی زن!!! ولی پسته به وی میخندد!!! چرا؟ چون روزی سبیل که داشته و یا حتی دارد و حداقل خواهد داشت!!! قبول ندارید؟ نمونه، بعضاً همین شیر زنان (متاسفانه اسماً) مذهبی که می بینید و ما شاء الله مردی هستند برای خود!!! والسلام!!!


قبلا عکس ایشان را منتشر کرده بودم در مطلب جشن 22 بهمن. دوباره کمی امتحانی ویرایشش کردم جهت تجربه، و به قول خوارج کول شد! من هم به قول همان خوارج آپ کردم!! حرفی هست؟


در این جا یک توصیه دوستانه جدی میکنم به این دوست عزیز که به برخی عزیزان دیگر هم کرده ام. بنده زیاد حرف جدی نمیزنم، پس خوب و با دقت بخوانید!! و اما توصیه: وقتی تونستید با من دوست باشید، بدونید یه جای کارتون اساسی میلنگه. برید خودتون رو اصلاح کنید. پایان قسمت جدی!!!

این مطلب را جمعه نوشته بودم، لاجرم عنوان شد آنی که می بینید. نوشتن آندینه هم علت خاص خود را دارد که از قضا مخاطب خاص خود را هم دارد!!!



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
طبقه بندی موضوعی

بسم الله

همکار و بیشتـر

آقای آندینـــه


حالا از کجا شروع کنم؟ فکر کنم اولش بد نباشد! تا به حال، اسم گروه 1 - 5 را شنیده اید؟!!! عرض می کنم، در مورد فرد بالا که نگاهش پایین است، برادرش را اول شناختم و بعد خودش را، و بعد آن برادرش را و انگار یکی دیگر هم هست که هر وقت دیدم خبرتان می کنم! یعنی 1 - 5 برادر!!! چرا نگفتیم 4؟ اگر نمیدانید، بدانید که رسم متاخرین، بیان اعداد به شکلی اینجوری است! مثلا گروه 1 + 5، یا 6 + 5، یا 3 + 3 و ...! ورژن جدیدش استفاده از علامت تفاضل است که بنده در اینجا از آن رو نمایی کردم!!! حتی می شد بگوییم 2 × 2 که برای خودش خیلی ضرب است!!! ولی دیدیم خوب نیست خیلی جلوتر از زمانه حرکت کنیم!!! عقل های کوتاه بیان ما را درک نخواهند کرد و از سرنوشتی مثل ارشمیدس ترسیدیم!!! بگذریم!!! ادامه مطلب را در ادامه مطلب بخوانید!!!

بله، فی الحال سرباز است، سرباز معلم. یعنی در ظاهر معلم است و در باطن سرباز. گرچه با این توصیف، ظاهرش از باطن قشنگ تر می شود، ولی خواننده محترم بداند، دوره، دوره ی آخرالزمان است و همه چیز واگردنا!! (همان معکوس!) نتیجه این که، گول ظاهر قشنگش را نخورید و ایشان باطنش قشنگ تر است از ظاهر و چون همینطوری ظاهرش قشنگ هست(منهای اضافه وزن به قاعده ی 20kg) در نتیجه باطنش قشنگ تر تر است!

ناگفته نماند، در دوران سربازی، هروقت او را دیدیم، یا در حال خوردن بود، یا خوابیدن!!! وگرنه در مورد دوران سربازی با وی بیشتر می نوشتم!!! خوردن و خوابیدن که شرح و بسط نمی خواهد! شاید، عرض کردم شاید، علت این بوده که به خاطر تفاوت خوابگاه و گروهان، تنها در دو مکان وی را می دیدم؛ سلف غذاخوری و نمازخانه!!! کاربرد سلف که مشخص است، در باب فواید نمازخانه هم سخن بسیار است، ولی نمازخانه کولر دار و ماه رمضان و گرمای تابستان و بیابان یزد ...!!! توضیح بیشتر نیاز هست؟

بله، عرض می کردم، خلاف سرباز بودن که از ظاهرش کاملا ناپیدا بود، این چیز بعدی که عرض خواهم کرد، کاملا پیدا است. حداقل از زاویه دید بنده! و آن این که آن شخص در میوزیکال پرفورنس و کامپوزیشن و استیج لایتینگ با انواع مووینگ لایت و لیزر و ال ای دی است و با یک پروفشنال ارنجر مدل کورگ پی ای تو ایکس کار میکند و خیلی تلنتید است! در ضمناً، آی ام اِ دور!!! گرفتید؟ مخلص کلام این که در کار نورپردازی است و نوازندگی ارگ و در این دو ماهر! همین. هرچه هم‌صنفی هایش را دیدیم، از حمید و حامد و مجید و امیر و رضا و ... مرتضی جان(!) بهتر بود. خدای ناکرده فکر نکنید علت این تعریف و تمجید ها ماشین اوست و آشنایانی که این جا و آن جا دارد و صبحانه هایی که در مدرسه می گیرد و عروسی بعید الوقوع بنده! و اصلا مگر می شود بنده ی حقیر سرا پا تقصیر که بالاخره سوادی دارد و سمتی و دانشگاه رفته و برای خودش کس ناکسی است و خرده هوشی دارد و سر سوزن ذوقی و مهم تر از همه این که قدش 193 سانتی متر، بله صــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد و نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود و ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه سانتی متر است، حرفی الکی بزنم و کاری بی دلیل بکنم؟ حاشا و کلّا! نه!!! علت امر، غنیمتِ بودن وجود یک آدم درشت(!) و حسابی در یک کار ناحسابی(!) است و لزوم اکرام و تکریم چنین موجودات نادر و در معرض انقراضی که طبق شمارش سر انگشتی بنده در کاشان همین یک رأس موجود است و لاغیر!!! اگر روی پیراهن های تیم ملی والیبال، یا حداقل شورت ورزشی بازیکنان فوتبال و البته زیر تر، مثلا جوراب ورزشی و غیر ورزشی آن ها و حتی روی ... کلا هر جایی که هنوز بی جانور مانده، عکس یکی از این ها را بزنیم، کار بیراهی نکرده ایم!!! ثواب دارد ...

خودمانیم، مثل همیشه نوشته ظاهرا خیلی بی سر و ته شد!!! کمتر بنویسم، بهتر است!!! شدیم بسان همان پسته های بی مغزی که در آن تورم عید پارسال، به ریش من و شما گشاد گشاد می خندیدند!!! اگر خواننده محترم از جماعت بی ریش است، بی ریشه که نیست، حالا بی ریش بودن عیبی ندارد و دو حالت محتمل است، یک این که بالاخره در می آورد، دوم این که کلا از جنبه ریش خلاص است و این دومی باز دو حالت دارد!!! اولین حالت این است که مخاطب مرد است. برود خوشحال باشد که پسته مذکور به وی نمی خندد!!! دومین حالت این که نامرد است و به عبارتی زن!!! ولی پسته به وی میخندد!!! چرا؟ چون روزی سبیل که داشته و یا حتی دارد و حداقل خواهد داشت!!! قبول ندارید؟ نمونه، بعضاً همین شیر زنان (متاسفانه اسماً) مذهبی که می بینید و ما شاء الله مردی هستند برای خود!!! والسلام!!!


قبلا عکس ایشان را منتشر کرده بودم در مطلب جشن 22 بهمن. دوباره کمی امتحانی ویرایشش کردم جهت تجربه، و به قول خوارج کول شد! من هم به قول همان خوارج آپ کردم!! حرفی هست؟


در این جا یک توصیه دوستانه جدی میکنم به این دوست عزیز که به برخی عزیزان دیگر هم کرده ام. بنده زیاد حرف جدی نمیزنم، پس خوب و با دقت بخوانید!! و اما توصیه: وقتی تونستید با من دوست باشید، بدونید یه جای کارتون اساسی میلنگه. برید خودتون رو اصلاح کنید. پایان قسمت جدی!!!

این مطلب را جمعه نوشته بودم، لاجرم عنوان شد آنی که می بینید. نوشتن آندینه هم علت خاص خود را دارد که از قضا مخاطب خاص خود را هم دارد!!!

نظرات  (۴)

فقط میخواستم بگم :
دم داش مرتضی خودمون گرم با عکسش....*
پاسخ:
سلام.
دمش گرم.
دم شما هم گرم.
سپاس
خاطب ار منظور باشد که اگر در دومین سرچ خودت در گوگل بسیار محبوب شما، نظری افکنده و بار دگر این متن پر مغز فراوان سخن یک زده بر میخ و دوصد نازده ضربه، به آن نعل که گویند چنین است و چنان است، همین است و همان است، بهین است و به آن است، بخوانییییش ببینی که شده است وای و ددم وای و ددم وااااای ...!!!
و اگر در جست و جو های دگر معنی دیگری بدیدی و سپس رنگ ز رخسار پریدی و شدی زرد چو لیموی عمانی و سپس چون گچ اهل شادیانی و سپس سرخ به رنگ چغندر ارانیییییی، رو و در قسمت ویرایش متنت بزن میم و بر ما و رفیقان و همه ایشان و اوشون بده عهدی که این میم نتواند به هنگام دعا برون برد کاف ز ترکیب ز هر کار و نشیند به جایش که من مضحکه عامی و خاصی شوم آن روز...
باز کمی گیج شدیم! ولی :))) خیلی باحال بود!
سلام
حالا تکلیف اونایی ک نه مردن نه نامرد چیه؟:)
راستی من میگم ی جای کارم میلنگه ها!!!! پس بگو واسه چیه :))
پاسخ:
سلام دوباره به جهت وجوب پاسخ!
گیجی، صرفا حاصل متن نیست!
گاهی متن برخی مسائل رو آشکار میکنه و در حقیقت علت پدید آورنده اون امر نیست!!
تشکر که کامل خوندید.
تکلیف اونا هم به شانس بستگی داره و حالات درونی پسته ها در وقت مواجهه!!!
ان شاء الله که فقط یه جای کار بلنگه!!!
سپاس
سلام
اوه اوه
ادامه مطلبو ک باز کردم هنگ کردم!!  باشه واسه بعد...
میدونید ک برمیگردم

پاسخ:
سلام.
درسته که زیاد بود.
ولی از یه جاهایی به بعد، اونقدرها هم خسته کننده نبود به گمانم!!!
اگه شروع کرده بودید به خوندن، یحتمل تا آخر می‌خونیدید!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی