طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیگار» ثبت شده است


بسم الله

تجسمی از تاثیر رفتار ما بر کودکان

کودکان سیگاری


فریکه یانسنس هنگام دیدن فیلمی از یک کودک 2 ساله اهل اندونزی که پشت سر هم سیگار می کشید، شوکه شده بود. این اتفاق این ایده را به او داد که سری عکس «کودکان سیگاری» را ایجاد کند، که در آن بچه هایی به شکل بزرگسالان لباس پوشیده اند - مانند بازیگر، رئیس، زن خانه دار و ... - و مانند یک فرد سیگاری، پیپ یا سیگار را در دست گرفته اند. این پروژه اهمیت فرهنگی سیگار کشیدن و چگونگی تاثیر آن بر کودکان را در نظر شما مجسم می کند. اگر ما نتوانیم از آن [سیگار] فرار کنیم، آیا آن ها شانسی دارند؟

۲۵ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر

بسم الله

یک سیگاری ...

روزی نه چندان دور


قبل نوشت: این متن رو زمانی برای دوستی که سیگار می‌کشید نوشتم. می‌خواستم برگه ای که روی اون نوشتم رو بندازم دور، دیدم این مطلب حداقل اون زمان برای من ارزش داشت و دوستش داشتم. در نتیجه گفتم منتشرش کنم، البته با اندکی تغییر. والا!!!


نمی‌دونم چرا بدجوری سرفه می‌کنم. ای کاش حداقل امروز اینطوری نمیشد. یه مقدار ظاهرم به هم ریخته و میرم داخل سرویس بهداشتی تا خودمو مرتب کنم. توی آینه که نگاه می‌کنم، آره، چه کراوات قشنگی زدم. همیشه خانمم برام می‌بست. این آخرین هدیه است که قبل از رفتنش برام خرید و به همین خاطر برام خیلی عزیزه. دستم که به کراوات می‌خوره یاد اون می افتم و گرمای دستای مهربونش و بی اختیار لبخند میاد روی لبام. امروز حسابی خوشحالم، آخه عروسی پسرمه ... ولی این سرفه‌ها ... دستمو گرفتم جلوی دهنم و ... می‌بینم دستم پر از خون شده و از گوشه‌ی لبم خون میچکه. سریع همه محتوای دهنم رو تف می‌کنم و دست و صورتم رو با آب تمیز می‌کنم. چرا امروز؟ یه دفعه محکم درو میزنن. برادرمه که صدا میزنه «کجایی؟ همه منتظرتن!» معطل نمی‌کنم و سریع میرم بیرون، داخل سالن، کنار پسرم. می‌پرسه: «کجا بودی؟ چیزی شده؟» سعی می‌کنم بخندم و با حالت شوخی می‌گم: «نه. آخه روز مهمیه و یه مقدار استرس دارم! انگار من دارم دوماد میشم!!» یه دفعه نگاهش قفل میشه روی سینه من. میپرسه «این چیه؟» منم نگاه کردم و دیدم یه لکه خون روی کراواتم چکیده. سریع با دستم شلش میکنم و درش میارم. این بار که دستم به کراوات می‌خوره خوشحال نمی‌شم. دیگه از لبخند خبری نیست! ...

از اون روز خیلی نمی‌گذره. یه زمانی از چیزای ساده لذت می‌بردم، اما الان نه. حالا دیگه نفس کشیدن هم برام لذت نداره. اون کراوات؟ ...


بعد نوشت: یکی دیگه هم نوشته بودم که به نظرم خیلی جالب نبود. البته با توجه به زمانش بد هم نبود. ولی چون میدونم از این مطلب هم خوشتون نیومد، دیگه سرتون رو درد نمیارم. کجایی محمد آقای رسولی؟

۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۹ ۵ نظر

بسم الله

 

الهام محمد، که از پنج سالگی سیگار می کشد، اولین سیگار روز خود را در خانه مادربزرگ می کشد. او به مدرسه نمی رود و اگر مادربزرگش به او پولی برای خرید سیگار ندهد، گریه کرده و اشیاء را پرت می کند.

مجموعه پرتره از اندونزی

پسران مارلبرو


فرهنگ اندونزی در سیگار کشیدن، فروش و پرورش تنباکو غرق شده است. سیگارهای ارزان، تبلیغات فراگیر تنباکو، صنعت قدرتمند تنباکو و عدم قدرت اجرایی دولت اعتیادی ملی را رقم زده.

نزدیک 70% از مردان این کشورِ عمدتا مسلمان، سیگاری هستند - که آن را تبدیل به بالاترین نرخ جهانی بین مردان می کند که اغلب از کودکی شروع می شود. این مجموعه که در جریان است، کودکان جوان سیگاری در روستاها و شهرهای اندونزی را ثبت کرده است. این کودکان معتاد در عصری رشد می کنند که تقاضا برای تنباکو رو به افزایش است و غول های خارجی تنباکو مثل سازنده مارلبرو، فیلیپ موریس، بنای خود را بر کاهش میزان مصرف سیگار در برخی از کشورهای در حال توسعه گذاشته اند.

در حالی که احزاب مختلف برای کسب نتیجه ایستادگی می کنند، افراد سیگاری اندونزی جوانتر می شود - در سال 2010 این آمار حداقل 426000 سیگاری بین سن 10 الی 14 بوده که از سال 1995 با 71000 نفر رشد داشته.


۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۰۶ ۲ نظر